روزی که کم ترین سرود
بوسه است
و هر انسان برای هر انسان برادری ست .
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه یی ست و قلب برای زند گی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف ، زند گی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم .
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کم ترین سرود ، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوتر های مان دانه بریزیم ...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتا روزی که دیگر نباشم
نویسنده : طناز رخزد » ساعت 2:31 عصر روز شنبه 87 مهر 27