اینقدر برایم فایده داری که نمی دانم چگونه همه را بشمارم
در اوج تنهایی به من امید می دهی که هنوزهم کسی هست .
هر بار که از دیدن صحنه ای در جامعه به خودم می پیچم سراغم میآیی و بازهم به مهربانی می خوانی ام .
عصبانی که می شوم آرامم می کنی .
مغرور که می شوم رامم می کنی .
حسود که می شوم هشدارم می دهی .
غافل که می شوم بیدارم می کنی .
اگر یک روز صبح در چشمم موج نزنی تا شب چشمهایم باز است اما هیچ چیز را نمی بینم .
خلاصه اینکه همیشه این معادله را به تعادل می رسانی .
خروش می کنی . سکوت می کنی .
بیم می دهی . امید می دهی .
همه بهانه من از توست .
هزاران فایده داری برایم .
دوستت می دارم .
نویسنده : طناز رخزد » ساعت 4:42 عصر روز چهارشنبه 87 آبان 22