سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یا لطیف ارحم عبدک الضعیف - دل نوشته ها


درباره نویسنده
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف - دل نوشته ها
طناز رخزد
هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند.
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تیرماه 1387
خرداد ماه 1387
دوست


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
یا لطیف ارحم عبدک الضعیف - دل نوشته ها

آمار بازدید
بازدید کل :20869
بازدید امروز : 3
 RSS 

 

هـزار و یـک اسـم داری و مـن از آن همـه اسم " لطیف " را دوست تر دارم کـه یـاد ابـر
و ابـریشم و عشـق می افتم .خوب یادم هست از بهشت که آمدم ، تنم از نور بود و
پر و بالم از نسیم . بس که لطیـف بـودم ، تـوی مشت دنیا جـا نمی شدم . اما زمین
تیـره بود . کـدر بـود ، سفت بود و سخت . دامـنم به سختی اش گرفـت و دستم بـه
تیـرگی اش آغشته شد . و من هـر روز قطره قطره تیره تر شـدم و ذره ذره سخت تر.
مـن سنـگ شـدم و سـد و دیـوار . دیگر نور از من نمی گذرد ، دیگـر آب از مـن عـبـور
نمی کند، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد .حالا تنها یادگاری ام از بهشت
و لطافتش ، چند قطـره اشک است که گوشه دلم پنهانش کرده ام ، گریه نمی کنم
تا تمام نشود ، می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد .
یا لطیـف! این رسم دنیاست که اشک ، سنگ ریزه شود و روح ، سنگ و صخره ؟
ایـن رسم دنیاست کـه شیشه ها بشکند و دل های نـازک شرحه شرحه شود ؟
وقتی تیره ایم ، وقتی سراپا کدریم ، به چشم می آییم و دیده می شویم ، اما
لطافت هر چیز که از حد بگذرد ، ناپدید می شود .
یا لطیـف ! کـاشـکـی دوبـاره ، مشـتی ، تـنـهـا مـشـتـی ا ز لطـافـتت را بـه مــن
می بخشیدی تـا می چکیـدم و می وزیدم و ناپدید می شدم، مثل هوا که ناپدید
است ، مثل خودت که ناپیدایی ...
یا لطیف! مشتی ، تنها مشتی از لطافتت را به من ببخش ...

 



نویسنده : طناز رخزد » ساعت 12:29 عصر روز دوشنبه 87 تیر 3